نتایج جستجو برای عبارت :

یک بار جستی ملخک!

قرار بود تو خدمت کار تخصصی بکنم.
الان مدتی است که به شغل شریف ظرفشویی لایق شدم.
هر دفعه که دستکش دستم می کنم و یک خروار ظرف جلوی رویم را اسکاچی می کنم به این فکر می افتم که چه ظرفها در عمرم که نشستم و از زیرش شانه خالی کردم.
آخر به دستی ملخک ...
+
چند ساعت دیگر، حدود ساعت ده شب، فضاپیمای سامانتای ناسا از زمین به سمت مریخ پرتاب خواهد شد. یک گروه پنج نفره، مسافران اعزامی خواهند بود. ماموریت این گروه تحقیق بر روی استرنجا است. استرنجا محدوده‌ای از مریخ است که یک سال پیش یکی از ملخک‌های جستجوگر ناسا خبر وجود موجودات عجیب در آن را به زمین فرستاد. بر روی خاک این محدوده تعدادی رد پا کشف شده بود که شباهت زیادی به پای انسان داشت. پاهایی نسبتاً بزرگ و چهار انگشت.
ادامه مطلب
سعی میکنم خیلی سفت و سخت جلوی عادت بد بایستم و ترکش کنم یا حداقل کمرنگش کنم و تقریبا همیشه موفق شده ام .فقط یک نقطه بزرگ دارم که هنوز نمی خواهم ترکش کنم آن هم خرید آنلاین است.
خب تا ماه پیش خریدهای آنلاینم هیچ مشکلی نداشت چون سایتها معتبر بود و من هم بسیار دقیق سایز بچه ها و خودم را می دانم و انصافا از ترافیک و هدر دادن وقت گرانبها در امان بودم 
ماه ابان دو بافت خریدم که بعد از سه هفته بلاخره ارسال شد ..ولی به جای یکی از بافتها چکمه سفید بلند برای
 
1
سخنرانی مستر رئیس جمهور درمورد حمایتشون از بورس
مصادف شد با خاک یکسان شدن بورس:|
از بس هی رفتم دیدم هی داره اون سبزه داراییم کم میشه و و دیروزم که قرمزش شد افسردگی گرفتم
البته سهم مطمئنی دارم ولی با وجود اینکه چندبرابر پول حقوق ترم گذشت ام سرمایمه با فکر به اینکه حقوقی که میخواستم باهاش اون ساعت بخرم هم جزو همین پول بود غمگین تر میشم:|
روحانی مچکریم:|
 
2
ادمین کانال بسیج دانشگاه من بودم ولی چون خیلی درگیر بودم دیگه سر نمیزنم پایگاه و تمام گر
به نام خدا

آرام و متین قدم بر ‌می‌داشت، انگار از هیچ چیز و هیچ کس هراس نداشت. مثل کسانی که آب از سرشان گذشته...
از دور دیدمش، ناخودآگاه لبخند بر لبانم نشست. او اما مرا ندید. مضطرب بودم، چند متر بیشتر فاصله نبود و زمان اندک. چکار باید بکنم؟ اگر مرا ببیند و راهش را کج کند چه؟ اگر از من فرار کند؟ 
باید تصمیمم را می‌گرفتم... 
یکی گفت به طرفش بدو، دیگری گفت بی اعتنا از کنارش عبور کن. نمی‌توانستم نادیده بگیرمش، می‌خواستمش، باید بدستش می‌آوردم.
حالا
از حج چه می آموزیم : 
1- خونه : (از خونه زیاد دور نشو - آ با ری کل لا)
 «لبّیک اللّهمّ لبّیک، لبّیک، إنّ الحمد و النّعمة لک و الملک لا شریک لک»
بگو خوب بگو تا یادت بمونه ...

2- آب : ( یعنی زندگی )

3- ترافیک (آمد و شد : بی وسیله چه کسی می رود  این همه راه را - خوبه که فهمیدی دست و پا دار هستی ):

4- عرفات : ( حالا که روزه خوب بنشین فکرهایت بکن ...  شب دراز است - خوب خوبه که فهمیدی چیزی به اسم مغز در سر داری)
عَرَفات دشتی است در حدود ۲۰ کیلومتری جنوب شرقی مکه مکرمه د
خودشه! دراولین نگاه شناختمش. با همون ظاهری که اولین بار دیدمش. خودکار و لوازم تحریر میفروشه.کلاه لبه دار اسپرت مشکی با موی کوتاه مشکی تر، به صورت روشن و چونه باریک و چشمای سیاه و دندونای سفیدش ، خوب میومد و بقول معروف ، خوب ست شده بود.یه تیشرت آستین بلند سبز کمرنگ که روی اون یه پیرهن آستین کوتاه سبز پررنگ پوشیده و روی شلوارکتان شش جیب یشمی انداخته و دکمه هاش رو باز گذاشته . پاچه های شلوار گشادش روی کتونیهای فیلی رنگش رو پوشونده و دایم کوله برز

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها